چه صبوری می کنی همه این ماه های سرشار از زحمت را ، چه دلشوره و اضطرابی را به جان می خری ، چقدر صبورانه همه دردها را آرام در خود می خوری ، در پس اینهمه چه ساده لبخند زدی و امروز چه زیبا بود لبخندت
و چه بیرحمانه" آه" تو از درد پاسخی جز این نداشت که شیرینی یک بار "مامان" شنیدن همه این درد ها را با خود به یغما خواهد برد!
چشم هایی که امروز از عالمی نا شناخته در این دنیا باز شد چه قدر برای دیدن صبور است و چه زیبا است خنده اش که سیرت نمی کرد از دیدنش .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر