چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۹۰

"در حکومت امیر مختار اهانت به زنان جرم است"

"در حکومت امیر مختار اهانت به زنان جرم است"
این سخن را هفته پیش همه نشستیم بر سر سریال مختار و گوش دادیم و آخر هفته اش فاجعه ای را به تماشا نشستیم بسیار گفته اند و نوشته اند از "هاله سحابی" و روایت هایی از آخرین نفس هایش ، دختر مردی بود که عزت ایران و ایرانی بود مادر سه فرزند جوان ایرانی، زنی که برای ایرانش آرام و قرار نداشت، نمی خواهم گفته ها را دوباره باز گویم تا فقط عده ای باور کنند و عده ای سریعا کتمان کنند ، در بین خبرها شنیدم که رسانه های داخلی گفتند هاله سحابی سابقه بیماری قلبی داشته و قلب هاله دوری پدر را طاقت نیاورده و در همان روز تشییع جنازه قلبش می ایستد و باور کردنیست قلب مهربان هاله که عمری همراه پدر بود و شب قبلش تا صبح بیدار بوده و بر بالین بی جان پدر قرآن خوانده و نگهبان پدر بوده تا مبادا گروهی که یک جنازه و یک تشییع جنازه را خطری برای امنیت ملی می دانند شبانه و غریبانه دفنش نکنند، از بی قراری بایستد،اما می خواهم ادامه اش را من برایتان بگویم هاله مادری پنجاه و چهار ساله که بیماری قلبی داشت و از فشار بالای خون و قند رنج می برد بیشتر از یازده ماه در زندان جمهوری اسلامی ایران بدون حتی یک روز مرخصی در زندان بود ، هاله بیماری قلبی داشت و در مراسم ختم پدرش که همه چیز به خواسته حکومت پیش رفته بود به پدرش توهین شد، در مراسم ختم خندیدند ، صد متر بیشتر حق تشییع جنازه را نداشتند و در همان صد متر به هاله توهین کردند عکس پدر در دست داشت نه اصلا من باور می کنم که کسی از دست او عکسی را به زور نکشید اما عکس پدر را جلو چشمانش پاره کردند به هاله توهین کردند "اهانت به زنان جرم است؟در کدام حکومت؟"
بی اختیار یاد سخن خود مهندس عزت الله سحابی می افتم"من به عنوان یک فرد مذهبی که اخلاق را ستون فقرات و هدف اصلی مذهب می‌دانم و پیامبرمان هم برای تعالی اخلاق مبعوث شده است (انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) شرم‌ام می‌آید در زمانه‌ای زندگی می‌کنم که به نام خدا و دین، دختران و پسران و زنان و مردان این جامعه را به جرم حق‌گویی و حق‌خواهی زیر شدیدترین فشارهای جسمی و روحی می‌گیرند، وقیحانه‌ترین کلمات را برای بانوان به کار می‌برند"آقای مهندس آنروز تنت از درد ها آرام گرفت اما با غمی بزرگ بدرقه ات کردیم دخترت را در آغوش کشیدی اما با روحی رنجور از جفایی که بر دخترت رفت از آنچه مقابل چشمان همه اتفاق افتاد ، قلب دخترت دیگر تحمل آنهمه توهین را نداشت و ایستاد!
خطابم به حکومت جمهوری اسلامی ایرانم است حکومتی که دم از علی و اسلام و خدا می زند ، در ملک تحت حاکمیتت قلب یک زن تاب توهین را نیاورد و ایستاد یک زن که بیماری قلبی داشت یازده ماه بود که بدون مرخصی زندانی بود ، آری قلبش ایستاده بود اما نمی دانم دلیل ترس حکومت و دفن شبانه برای چه بود ؟
 صد البته تنها این یک زن نبود و نیست که با وجود بیماری در زندان های سرزمینم اسیرند زندانهایی پر از مادران و پدران و جوانانی که تنی رنجور و بیمار دارند و یا رنجور و بیمار گشته اند از ماه ها و سال ها زندانی بودن  بدون مرخصی ، جفایی که به ناروا برایمان عادی اش کرده اند، رفتن هاله تلنگری بود به همه ما که دچار زندگی شده ایم !
وقتی مدتها قلم به اختیار خود در دست نمی گیری کلی حرف های تلنبار شده داری که هر روز در دل می نویسیشان هر روز دل نوشته ها یت را مرور می کنی و با خود قرار می گذاری از فردا خواهی نوشت ، می نویسم چون گذشته ای که تنها همین یک قلم را داشتم و همین یه دل خوشی را
یک هفته ای از جفایی که به هاله شد گذشته اما دلم آرام نمی گیرد از اینهمه سکوتی که همه ما را فرا گرفته ، مینویسم تا قلمم فریاد زدن فراموشش نشود

هیچ نظری موجود نیست: